تصاویر و عکس های کودک غرق شده سوری از تولد تا تشییع
عکس های کودک غرق شده سوری از تولد تا تشییع
عکس های تشییع کودک غرق شده سوری
عکس های کودک غرق شده سوری
تصاویر کامل ازکودک غرق شده سوری از زمان حیات تا تشییع پیکرش
در سوریه جنگ بود و نا امنی تا اینکه عبدالله کوردی (پدر کودک غرق شده سوری) تصمیم گرفت تا برای نجات جان اعضای خانواده اش با یکی از قاچاقچیان انسان صحبت کند و برای مهاجرت به کشورهای اروپایی آماده شود. عبدالله کوردی پدر و ریحان مادرو گالیپ برادر کودک 4 ساله غرق شده سوری به نام آپلان بودند که با همدیگر از راه دریایی راهی سفری برای مهاجرت از سوریه شدند.
عکس کودک سوری غرق شده در کنار مادرش
عکس کودک عرق شده سوری آپلان کوردی
عکس کودک غرق شده سوری در کنار پدرو برادرش
عکس کودک غرق شده سوری و برادرش در سوریه
عکس کودک غرق شده سوری در خواب
همه چیز درست پیش رفت تا اینکه قایق حامل این پسر بچه 4 ساله که به همراه پدر، مادر ریحان و برادرش گالیپ در مسیر رسیدن به یونان بود، غرق شد و امواج آب جسد وی را به آب های ترکیه بازگرداند.تصویر دلخراش جسد این کودک سوری در صفحه اول برخی از روزنامه های مشهور انگلیسی از جمله ایندیپندنت، سان، مترو، تایمز و گاردین به چاپ رسید.
عکس کودک سوری غرق شده در لحظه ای که در ساحل آرام گرفته بود
واکنش ها شروع شد. هنرمندان با انتشار تصاویری خود را همدرد با بازماندگان این کودک 4 ساله سوری غرق شده اعلام کردند. صفحات و شبکات اجتماعی و خبری پر شد از تصاویری که متهمان و مسئولان این کشتارها را مورد خطاب قرار می دادند.
واکنش شبکات اجتماعی به غرق شدن کودک سوری
پدر کودک غرق شده سوری به مقصد رسید. عبدالله کوردی تنها عضو این خانواده چهار نفره است که توانست از این حادثه جان سالم به در برد. این حادثه تلخ زمانی اتفاق افتاد که قایق حامل آن ها از شهر ساحلی بدروم در ترکیه به سمت جزیره کاس در یونان حرکت کرد که در آب های آیگان واژگون شد. عبدالله به خبرگزاری دوگان می گوید: «وقتی آب به داخل قایق آمد و آن را غرق کرد، ترس تمام وجود مسافران را گرفت. «همه ما جلیقه نجات به تن داشتیم. من با یک دست همسرم را گرفته بودم و با دست دیگرم دو پسرم را، اما در یک لحظه بچه ها از دستم لیز خوردند. ما تلاش کردیم خود را به قایق برسانیم اما در یک چشم برهم زدن واژگون شد. دیگر نتوانستم صدای همسر و فرزندانم را بشنوم. با دنبال کردن نور چراغ ها خود را به ساحل رساندم. در آنجا به دنبال همسر و پسرانم گشتم اما هیچ نتیج های نداشت. با خودم فکر کردم شاید از ترس مجبور شده اند به بدروم بازگردند. به محل قرارمان رفتم اما باز هم اثری از آن ها نبود. آنجا بود که به بیمارستان شهر رفتم و با تلخ ترین حقیقت زندگی ام روبه رو شدم».
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.